برات هر کاری میکنم ، به عشقت تا هر زمانی که وجود داره ،
میام برام مهم نیست این زمان کی باشه !؟
واقعا حس میکنم من با تو فرقی نمیکنم اگه تو چیزی بگی عین
اینه که من گفتم اگه من بگم عین اینه که تو گفتی .به جون خودت قسم به خدا قسم عاشقتم!
"cross your heart"
شعر (مدار منطقی*) :
نگاه میکنم آرام سمت دلتنگی
نگاه شیشه ایَم رو به تخته ای سنگی
توهّم نوسانات خسته ام در درس
مدار منطقی جبر ساده ای برعکس
دو سیم لخت هم آغوش پشت این جریان
که بوسه بوسه شان می شود همین نوسان
پتوی محکمی از جنس روکشی عایق
مسکنی شده بر دردهای پر هیجان
چراغ رابطه روشن اگرچه بر داری ↓
زده است گردن خود را و کرده آویزان
شبی جناب ادیسون دلیل رابطه شد
که ثبت شد تب این عشق در کتاب زمان
ولی کسی تب آغوش را ندید و نگفت
و پیچ خورد فقط سیم ها دهان به دهان
به جرم بودن در تنگنای قافیه ها
بگو کسی بنویسد به پای قافیه ها
هر آنچه از بدی ات در گلوی من مانده
منی که مثل همیشه خراب و در مانده
منی که زیر فشار پتوی تنهایی
نخواستم که بخوابم بدون لالایی
نخواستم که بمانم بدون بوسه ی تو
مرا ببوس بمیرم درون بوسه ی تو
که سیم ، سیم شوم لا به لای موهایت
بپیچمو بشوم انحنای موهایت
فِرِیمِ عینک کم سوی هر دو چشمانت
که جای من بشود روی هر دو چشمانت
و من که خون شدمو جاریَم درون تنت
زِرِه شدم به تو و ذرّه ذرّه ی بدنت
مگر به جبر غزل مایه ی دقم بشوی
ولی خیال محالیست عاشقم بشوی
نگاه سرد تو افتاد بر سرم ناگاه
کلاس درس و استاد خوب دانشگاه :
"اگر که مبحث امروز را بلد بشوی
اجازه می دهم از این مدار رد بشوی "
*مبحثی در فیزیک الکتریسیته !